حالت پیامبر هنگام نزول قرآن

چرا در حالت وحى، حالت غش بر پیامبر(ص)  عارض مى شد؟
وحى آیات قرآن بر پیامبر(ص)  به دو گونه مستقیم و به واسطه فرشته وحى بوده است. در وحى مستقیم حالت هایى چون داغ شدن بدن و عرق ریختن، حالتى شبیه به بى هوشى، تغییر رنگ چهره و ... بر پیامبر(ص)  عارض مى شد. در روایتى مى خوانیم: راوى از حضرت امام صادق(ع)  سؤال مى کند: آیا بى هوشى که بر پیامبر(ص)  عارض مى شد، هنگام فرود آمدن جبرئیل (فرشته وحى) بوده است؟ فرمود: خیر، جبرئیل هر گاه خدمت پیامبر(ص)  شرفیاب مى شد، با اجازه دخول وارد مى شد و وقتى وارد مى شد مانند بندگان جلوى آن حضرت مى نشست و حالت غشویه و بى هوشى به هنگام گفتوگوى خدا با او بدون بازگو کننده و واسطه بوده است.[7]
در روایت دیگر آمده است: حارث بن هشام از پیامبر(ص)  سؤال کرد: وحى چگونه بر شما نازل مى شود؟ پیامبر(ص)  فرمود: گاهى آن را به صورت زنگ مى شنوم و آن شدیدترین نوع آن بر من است که گویى بندهاى من از یک دیگر مى گسلد و در این هنگام مطالب وحى شده را حفظ مى کنم و زمانى نیز فرشته در برابر من مجسّم مى شود و با من سخن مى گوید و گفته هاى او را حفظ و درک مى کنم که این نوع از وحى بر من آسان تر است.[8]
صداى زنگ در این روایت کنایه از صداى پیاپى، مانند صداى ناقوس است. این صداى پیاپى، صداى وحى مستقیم بوده که پیامبر(ص)  با تمام وجود به آن گوش فرا مى داده است، چرا که پیاپى بودن صدا تأثیرى نافذ در گوش دارد و تا اعماق قلب انسان نفوذ مى کند و از این جهت است که پیامبر(ص)  مى فرماید: گمان مى کردم که جان من گرفته مى شود.[9]
در طبقات ابن سعد به نقل از عکرمه آمده که وقتى وحى بر پیامبر(ص)  نازل مى شد، حالتى شبیه غش بر آن حضرت عارض مى گشت.[10]
حالت هاى یاد شده در وحى مستقیم به جهت اوج ارتباط وحى با الهامات غیبى پروردگار و سنگینى وحى است که بر جسم آن حضرت تأثیر مى گذارده است.[11]
با توجه به آیه: (فَاِن کُنتَ فى شَکّ مِمّا اَنزَلنا اِلَیکَ ...)[12]نسبت به آن;چه به ایشان وحى شده در شک بودند؟
با توجه به آیاتى که حاکى از این است که پیامبر(ص)  مسئله وحى را با شهود و مشاهده دریافته بود، شک و تردید در آن چه به او وحى مى شده معنا ندارد.
ممکن است در آیه فوق، به جاى این که روى سخن را به مخالفان کند، پیامبر(ص)  را مخاطب ساخته است، تا با القاى این مطلب، دوردستان را تنبیه کند; مانند همان ضرب المثل معروف که «به تو مى گویم تا همسایه بشنود».
وانگهى، ذکر جمله شرطیه، همیشه دلیل بر احتمال وجود شرط نیست، بلکه گاهى براى تأکید روى یک مطلب و یا براى بیان یک قانون کلى است; مثلاً در آیه 23 سوره اسراء، خداوند خطاب به پیامبر(ص)  مى فرماید: «... اگر یکى از والدین ـ یا هر دوى آنها ـ در نزد تو، به پیرى رسند ...»، در حالى که پیامبر(ص) ، قبل از تولد پدرش را و در دوران طفولیت مادرش را از دست داده، با این حال حکم احترام به پدر و مادر به عنوان یک قانون کلى بیان شده است.
از جمله قرائنى که تأیید مى کند در آیه 94 سوره یونس، منظور اصلى، مشرکان و کافران هستند، آیات بعدى هستند که از کفر و بى ایمانى آنها سخن گفته است.
توجیه دیگر در آیه فوق آن است که، خطاب در آیه به پیامبراکرم(ص)  است، ولى این دلیل بر آن نیست که ایشان در قلب خود تردیدى داشته و دچار شک شده است، زیرا همان گونه که صحیح است، این نوع خطاب به کسانى شود که امکان تردید و شک در آنها است، همین گونه صحیح است، کسانى نیز مورد خطاب قرار گیرند که نسبت به سخنى و امرى یقین و دلیل و شاهد کامل و کافى داشته باشند، در این صورت، خطاب به این عده، کنایه از آن است که آن چه گوینده گفته، مطلبى است، که دلایل فراوان و محکم دارد که اگر فرضاً مخاطب یا شنونده در یکى از آن دلایل شک کند، مى تواند به دلایل دیگر آن تمسک کند.[13]

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.