ویژگی های معنوی انسان در قرآن


2-1- منزلت والای آدم : قرآن بارها به تکریم آدم (ع) پرداخته ، اول اینکه خداوند در تکریم و بزرگداشت این موجود خاکی می گوید: « سَوَّیْتُه » تا به حسن خلقتش واعتدال و آراستگی اندامش اشاره کند.(همان،ج:1ص:439) همچنین با ذکر ضمیر متکلم «تُ» برقراری این اعتدال و هماهنگی را مستقیما به خود اختصاص داده است. سپس از روح خویش در آدم دمید.
﴿ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِین ﴾ (ص،72 ) همچنین اگر به واژه ی « فَقَعُوا » دقت کنیم متوجه می شویم که وقع تنها به معنای به زمین افتادن نیست بلکه به شدت به خاک افتادن است.(لسان العرب ج:8ص:403) این آیه سجده ملائکه به آدم (ع) را با تاکید بیان کرده ،چنان که می گوید ملائکه در مقابل آدم(ع) به خاک افتادند و سجده کردند. بار دیگر خداوند درتکریم آدم(ع) در جواب ابلیس می گوید: ﴿ قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِین ﴾ (ص/75) در این آیه خداوندگفته «بیدیَّ» تا خلقت را بدون واسطه به خود نسبت دهد، نه این که خداوند به آن کار امر کرده باشد نه سبب به وجود آمدن آن باشد.( التبیان فی التفسیر القرآن، ج:8ص:581) همچنین خداوند آدم (ع) را خلیفه خود در زمین معرفی می کند. ﴿ ِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة ﴾ (البقره،30)  
2-2- نیروی غضب وشهوت : این که بارها در قرآن به خلقت خاکی آدم (ع) اشاره شده به جنبه مادی انسان اشاره دارد (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ﴾ (مومنون،12) از همین رو علامه طباطبایی می فرمایند:«موجود زمینى بخاطر اینکه مادى است، باید مرکب از قوایى غضبى و شهوى باشد...»( المیزان فی التفسیر القرآن،ج:1ص:177)
2-3- قدرت بالقوه فساد و خونریزی : ازسوالی که فرشتگان طرح کردند پرده ای دیگر ازشخصیت آدم (ع) کنار می رود. این سوال فرشتگان چه از روی تجربه ی قبلی زمین بوده یا از علمی که خداوند به آنان عطا کرده، نشان دهنده این است که انسان موجودی است که بالقوه قدرت فساد و خونریزی در زمین را دارد. چرا که همانطور که گفتیم انسان مرکب از نیروهای غضبی و شهوی می باشد، « و چون زمین دار تزاحم و محدود الجهات است، و مزاحمات در آن بسیار می شود، مرکباتش در معرض انحلال، و انتظامهایش و اصلاحاتش در مظنه ی فساد و بطلان واقع می شود، لا جرم زندگى در آن جز بصورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمی شود، و بقاء در آن بحد کمال نمى‏رسد، جز با زندگى دسته جمعى، و معلوم است که این نحوه زندگى بالآخره بفساد و خونریزى منجر می شود ... نکته دوم این است که خدای سبحان در پاسخ و رد پیشنهاد ملائکه، مسئله فساد در زمین و خونریزی در آن را، از خلیفه زمینی نفی نکرد، و نفرمود: که نه، خلیفه‏ای که من در زمین میگذارم خونریزی نخواهند کرد، و فساد نخواهند انگیخت، و نیز دعوی ملائکه را (مبنی بر اینکه ما تسبیح و تقدیس تو می ‏کنیم) انکار نکرد، بلکه آنان را بر دعوی خود تقریر و تصدیق کرد.» (همان، ج:1ص: 177 -179)
2-4- استعداد فطری در علم آموزی : تعلیم أسماء به آدم (ع) امری است تکوینی که به استعداد فطری وآینه تمام نمای الهی بودن او بر می گردد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج:1ص:53) (عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَیانَ (4) ﴾ (الرحمن،2-4) خداوند به آدم علم اسماء وسر نامگذاری اشیاء را آموخت و به این وسیله به انسان کلید های خلافت را عطا کرد.( فی ظلال القرآن، ج:1ص:57)در اینجا شخصیت اصلی داستان ، خلیفه ای عالم و آگاه به اسرار خلقت معرفی می شود.
2-5-قدرت تخیّل: از بررسی واژه ی وسوسه می توان دریافت، وسوسه بر اثر ضعف قدرت تعقّل به وجود می آید. هنگامی که پای عقل در میان نباشد اما در مورد خلق آدم (ع) با آن فطرت بی آلایش اولیه باید گفت: وسوسه همان توهمات ناشی از قدرت تخیل است ،که در انسان امری طبیعی است که جانشین افکار و تعقلات انسان می شود. همچنین إحاطه و علم بر اوهام و أفکار خیالی سخت تر است از علم به واقعیت ها و حقایق عقلی ثابت. چرا که تنها خداوند به اوهام و افکار درونی انسان آگاه و داناست.پس شیطان وسوسه هایی در قلب آدم و حوّاء انداخت تا از شجره ممنوعه بخورند[6]. (التحقیق،‏ج:13ص: 116)
2-6- نفس ضعیف: اگربه معنی واژه ی وسوسه دقت کنیم ، متوجه می شویم «ما وقع فی نفس خفیاً» (الفروق اللغویه،79 ) یعنی صدای پنهانی در نفس انسان بدون اینکه از روی حق و حقیقت باشد. آنچه در معنای وسوسه مهم است ، حدوث آن در نفس است حال چه این وسوسه از شیاطین جن و إنس به وجود آید یا یک جریان باطنی باشد.( التحقیق ، ج:13ص: 114) در هر صورت وسوسه شدن آدم(ع) و حوّاء به واسطه ی شیطان، نشان دهنده وجود نفس در آن دو است ، نفسی که وسوسه می شود وفریب می خورد. پس شخصیت آدم بیانگر موجودی ضعیف در برابر وسوسه ی جاودانگی است(وظیفه الصور الفنیه فی القرآن الکریم ،ص: 291) اینکه این چه وسوسه ای است که خلفیه الله را اغوا می کند خود بُعد دیگری از شخصیت آدم (ع) را آشکار می کند.
2-7- میل به خلود : شیطان به نقطه ضعف بشر که تمایل به جاودانگی و مُلک ابدی بود به پیکان وسوسه نشانه رفت. تنها چیزی که شاید در بهشت برای آدم مهیا نبود خلود وجاودانگی بود.آدم از شجره ممنوعه نخورد تا رفع گرسنگی کند یا نیازی از خود را بر طرف کند.﴿ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى‏ (118) وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى‏ (119) ﴾ ( طه، 118-119). پس ویژگی بارز دیگر      « آدم میل به خلود است ابلیس از همین نقطه ضعف استفاده کرد و هردم به نوعی انسان را اغوا می کند.» (آفرینش هنری در قرآن،ص: 171)
1-2-8-آدم خطا کاراست نه گنهکار: خداوند به آدم (ع) هشدار داده بود که اگر به شجره ی ممنوعه نزدیک شود از ظالمان است ، ﴿ وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِین ﴾ (البقره ،35) همچنین گفتیم که آدم(ع) وسوسه شد واز راه صواب خارج شد و این وسوسه شدن و خروج از راه صواب را مساوی شقاوت دانست(فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى) (طه،117)حال با توجه به معصوم بودن انبیاء و با توجه به این که ظلم در اینجا از ریشه ی (ظلم) است (نه از ریشه ی ظلمه) در می یابیم مراد از ظلم ، ظلم به نفس است همانطور که از قول خود ایشان آمده (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (اعراف،23) و همچنین مراد از شقاوت ، قرار گرفتن در رنج و تعب این دنیاست.( إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى‏ )( وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى‏)(طه118،119) از اینجا معلوم می شود که وبال این ظلم افتادن در رنجهای حیات این دنیا همچون گرسنگی و تشنگی و برهنگی و سختی است و مطابق این منظور مقصود از ظلم آن دو ظلم به خودشان بوده است نه معصیت مصطلح و ظلم به خدا و همچنین معلوم می شود که مراد از این نهی یعنی «لا تقربا» نهی ارشادی بوده است که به وسیله آن مکلف به چیزی که خیر و صلاح او در آن است توصیه می شود. و در مقام نصیحت است نه نهی مولوی (نهی مولی عبد را که پیروی آن لازم است)(المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 130)
2-9- فراموشی و نِسیان :به عقیده بعضی از علماء آنچه از آدم (ع) سرزد به سبب فراموشی حکم الهی بود به دلیل این آیه﴿ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ) (طه، 115) (القصص القرآنی فی القرآن الکریم ،ص: 30) آیات دیگرسوره طه نیز این نظریه را تاکید می کند.در سوره طه بعد از بیان داستان خلقت بشر، سیاق سوره فراموشی فراگیر و نسیان تکالیف الهی در انسان را بیان می کند. ﴿ قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى ﴾ (طه ،126) گویی که محور فکری این سوره نسیان و فراموشی بشر است.( قصص القرآن دلالیاً و اجمالیاً، ج:1ص:20) واژه ی انسان نیز مصدّق همین موضوع است چرا که بنا به نظر کوفیان واژه ی انسان در اصل إنسیان بروزن إفعلان[7] (از ریشه نسی) به معنی فراموش کار بوده چرا که انسان عهد الهی را فراموش کرده است.(لسان العرب، ج:6ص:11)
2-10- زود مأنوس شدن: گروهی واژه انسان را بر گرفته از واژه أنس می دانند چرا که انسان به پیرامون خویش زود أُنس می گیرد و خلقت آن به گونه ای است که جز با مؤانست با دیگران پایدار نمی ماند از این روست که می گویند انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است.( المفردات،ج:1ص: 94)
شاید بتوان در تحلیل این مخلوق جدید تمامی معانی انسان را یافت.مخلوقی فراموش کار که زود به محیط و هم نوعان خویش انس می گیرد .
2-11- توبه وپشیمانی : در پایان داستان آفرینش در سوره بقره چنین می خوانیم ﴿فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ  ﴾ (البقره/37) اگر فاء در(فَتابَ) را حرف عطف برمحذوف بگیریم گویی که دراصل به این گونه بوده است «فقالها فتاب»‏ (إعراب القرآن،درویش ، ج:1ص:88) آدم (ع) کلماتی را بیان کرد که معنای توبه در برداشت( إعراب القرآن،بیضاوی، ج:1ص:73) اگر به تفاوت واژه اعتذر و تاب دقت کنیم متوجه می شویم که فرق واژه اعتذر وتاب در این است که تاب برای کسی به کار می رود که به اشتباه خود اعتراف می کند ،و اعتراف می کند که هیچ عذر ودلیلی برای انجام این اشتباه نداشته اما واژه اعتذر برای کسی گفته می شود که برای اشتباه خود عذر وبهانه می آورد .همچنین در قرآن نیامده ندم به معنی اینکه آدم فقط پشیمان شد بلکه واژه تاب را به کار برده که برای کسی به کار می رود که هم پشیمان می شود و هم به زشتی عمل خویش آگاه می گردد. (الفروق اللغویه ،ص:263)
آدم (ع) به درگاه الهی به کلماتی توبه کرد وتوبه او پذیرفته شد.
 
نتیجه:
از آنچه در مجال کم این مقال گذشت می توان به وضوح دریافت :
1- در میان تمام قصص قرآن ، قصه آفرینش ازآنجا که به سرنوشت تمام انسانها پیوند خورده از اهمیت بیشتری برخوردار است. شخصیت آدم به عنوان پدر بشریت، قهرمان داستان ازل هستند.
2- هر واژه در قرآن با دقت زیاد در جای خود قرار گرفته است. با بررسی معنا شناسی و زبان شناسی این واژه ها وبررسی با واژه های مشابه و رجوع به تفاسیر می توان به ابعاد جدیدی از ویژگی های شخصیتی قهرمانان داستان پی برد:در قرآن از این مخلوق خاکی به سه لفظ آدم، بشر و انسان یاد شده که هم بر آدم به عنوان پدر بشریت و هم بر فرزندان او اطلاق می شود .
او قهرمان است خاکی با پوست گندمگون ،زیبا ولطیف،او موجودی ضعیف است که علی رغم ضعف بدنی به مقام والای خلیفه اللهی می رسد. درای نیروی غضب و شهوت است از این رو بالقوه مستعد فساد و خونریزی است .استعداد زیادی در فراگیری علم دارد.آدم همیشه در برابر وسوسه خلود و جاودانگی ضعیف است. او زود به محیط خویش مأنوس می شود و زود فراموش می کند.
 
پی نوشت:
1- از پیامبر (ص) روایت شده ، خداوند آدم را از مشتی از خاک سرتاسر زمین آفرید (طوسی، 1/136)
2- برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به الإعجاز البیانی للقرآن از د.عائشه عبد الرحمن صفحه362.
3- لازم به یادآوری است که هرگاه در قرآن جثه و ظاهر انسان مورد نظر بوده از لفظ بشر استفاده شده است.(راغب اصفهانی،1/124) برای توضیحات بیشتر ر.ج. ( دقائق الفروق الغویه فی البیان القرآنی،.محمد یاس خضرالدوری).
4-ر.ج فرهنگ معاصر عربی فارسی /آذرتاش آذرنوش
 
5- گروهی واژه آدم را اسم اعجمی مانندآزر، و عازر، و عابر و شالخ. و فالغ، و مانند آن می دانند.(زمخشری ،1/125)
 
6- علامه با این نظر مخالفند و گمراهی آدم و حوا توسط شیطان را ناشی از وسوسه قلبی شیطان نمی دانند بلکه معتقدندکه آدم و همسرش شیطان را میدیدند هم چنان که انبیاء (ع) او را مى‏دیدند.برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به(ترجمه المیزان 1/201-202)
 
7-که«یاء» به خاطر کثرت استعمال حذف شده ، هنگامی که مصغر می شود«یاء» به اصل کلمه بر می گردد.(الثعلبی، 5/339)
 
 
نویسنده: لیلا نجمی

 

منابع: 

علاوه بر قرآن کریم،
1- لسان العرب ، ابن منظور،محمد بن مکرم، ،بیروت،1414ق.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.